ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ارمیا کوچولو وارد می شود

خونه مامان بزرگ

من و ارميا از ديروز اومديم خونه مامانم. خيلي خوبههههههههههههه. آخيش ادم اينجا مي تونه از دست شلوغ بازيهاي ارميا يه نفس راحت بكشه. مامانا هميشه حواسشون به بچه هاشون هست. من مراقب ارميامم و مامانم مراقب من. . البته مامانم مراقب بچه من هم هست. چه خوبه. حس خوبي دارم الان. مامانم داره ارميا رو مي خوابونه . منم دارم چت مي كنم و تو نيني وبلاگ مي گردم. نمي خوام برم خونمون . ...
3 خرداد 1391

ارمیا و جینا

عرضم به خدمتتون که ارمیای ما یک جوجه اردک پلیشی داره، خیلی هم دوستش داره . ما هم به احترام اردک پی نو کیو اسمش رو جینا گذاشتیم. ارمیا و جینا ماجراهای جالبی با هم دارن : مامان: ارمیا، انقدر جینا رو ادیت نکن. ارمیا: اه! مامان! بازم تو با این دولبین اومدی؟ مجه من چی جینا لو اذید چلدم؟  مامانی یواشکی قایم می شه تا ارمیا نبینتش و عکس العمل ارمیا رو تحت نطر میگیره. ارمیا خطاب به جینا: لاستش بجو. چو به مامانم جفتی چه پات لو خولدم  زد بجو تا نکشتمت: چوی جوشم بجو. افلین جینا چی؟ هیجی نجفتی؟!؟! به من دولوخ نجو. یالا لاسش لو بجو باید حتما زول بالا سلت بتشه تا حلف بزنی؟!؟! بچسبونمت به دیوال؟ مامان! اون...
1 خرداد 1391

امان از دست بچه داری

سلام ریزه میزه ی پر سر و صدا. می دونی این روزا چه بلایی سر مامانی آوردی. پسری! انقدر شلوغ شدی که یک جا بند نمیشی و مامانی همش باید چشمش به تو باشه که مبادا دست به چیزای خطرناک نزنی. خونه باید کاملا تمیز باشه و روی سرامیکها باید در روز چند بار تمیز شه که توی فسقلی با ایمنی کامل  در این مسیر ها حرکت کنی. می دونی مامانی ار اون وقتی که چهاردست و پا می ری، مثل بلدوزر هر چی سر راهت رو له می کنی و رد میشی . حالا همه اینها به کنار، بعضی روزا که غدا نمیخوری واقعا خستگی رو تنم میمونه  ارمیا تو رو جون هر کی دوست داری غذا بخور و مامانی انقدر اذیت نکن. نینی! اگه غذات رو کامل بخوری زود بزرگ میشی و اون وقت می تونی با ماشینات بازی کنی . آفرین ارمی...
1 خرداد 1391